به قدری حال این روزام بده و سردرگمم که دلتنگ بچگیامم! دلم هوس خوردن آمپول با وعده اینکه از مغازه مسلمی برات سُک سُک می خریم کرده! می ترسیدم از آمپول ولی می دونستم تهش یه جایزه می گیرم.من رو برگردونین به دوران طفولیت حاضرم بازم بدون نق زدن لباس سفید بدون طرح یقه اسکی دارو بپوشم در حالی که احساس اینو داشتم یکی دستاشو انداخته دور گلومو داره خفم می کنه.حاضرم جورابایی که توشون نخ نخی بود و همیشه یه نخ بین شست پا و انگشت کناریش گیر می کرد رو هزار بار بپوشم و دربیارم تا درست شه!دلم هوس فوتبال با پسرای محله رو کرده! من ذوق و شوق خریدن کارت جومونگمو می خوام. برگردیم به گذشته می خوام یانگوم بازیام تمومی نداشته باشه تا زندگی باهام بازی نکنه من هنوز دلتنگ قاطی کردن آب و گِل هستم تا شیرکاکائوم آماده شه بگم بفرمائید امپراطور! سبزی های باغو بگیرم با سنگ رو فرش لهشون کنم تا مامان بیاد سرم داد بزنه بگه فرشو چرا گند زدی؟ دلم هوای بازیای مدرسه ابتداییمو کرده لی لی و هفت سنگ و استپ هوایی و بالا بلندی و محبوب تر از همه "وسطی" که بازم من بشم "نخودی"
شما دلتنگ چی از بچگیاتونین؟ عالمی داشتیما باز خوبه ما سر سوزن تایمی برای این شفت بازیا داشتیم دلم برای بچه های الان می سوزه !